- پک و لک
- گنده و درشت و ناهموار
معنی پک و لک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناهموار درشت، بی عقلی، بی هنری
آواز کفش کسی که را رود. یا لک و لک راه افتادن، با دست تهی روی بمقصدی آوردن بدون هدف
کند، آهسته
لک و لک کردن: کند راه رفتن، کاری را به کندی انجام دادن
لک و لک کردن: کند راه رفتن، کاری را به کندی انجام دادن
گنده، ستبر، ناتراشیده، ناهموار
اسباب و ادوات خانه از کاسه، کوزه و فرش، لک و پک کردن مثلاً آمد و شد، تکاپو، برای مثال ای لک ار ناز خواهی و نعمت / گرد درگاه او کنی لک و پک (رودکی - ۵۰۴)
اسباب خانه از فرش و اثاثه و غیره: آورد لک و پک زبرای من مسکین با آنکه لکش داده ام از بهر بضاعت. (امیرخسرو جها. لغ)، بضاعت مزحات سرمایه قلیل، تکاپوی آمدو شد با تعجیل